دستم از روی خطا در خَمِ گیسوی تو شد 

دل چو سودا زده ای، عاشقِ ابروی تو شد

 

دل ز آن سلسله ی مو، که جهان فتنه ی او

مستِ آن چشم خُمار و، خَمِ گیسوی تو شد 

 

من به سوادی تو آیم، که به حالم نگری

دل در آن زلف دوتا* بنده ی هندوی تو شد

 

از غم و درد چه گویم که ز هجرانِ تو، دل

خون جگر در پی آن، نرگسِ جادوی تو شد 

 

طُره ی زلف، پریشان مکن ای مونس جان

کاین دل آغشته ی آن چهره ی دلجوی تو شد 


شب به شب راه سفر گیرد و از سینه جَهَد

تا بدان سلسله مو، شانه ی آن موی تو شد

 

غم دوران نخورم، چون ز غم زلف خَمت

هر سحرگاه دلم، می زده در کوی تو شد 

 

جز شباهنگ که تواند، همه هستی بدهد

تا که از روز ازل برده ی آن روی تو شد 

( عهد کردم که دلم از تو نخواهد جز تو

( بهای عشق من مرگست و زان کمتر نمیگیرم

به چلّه در نشین در دامنِ من /***

تو ,ی ,شد  ,  ,دل ,روی ,تو شد  ,تو شد ,گیسوی تو ,خَمِ گیسوی ,شد  

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پارتیشن شیشه ای آسام پارس نرم افزار pls cadd اوراد {چکنویس و نیمه کاره های مطالب ادبی و شعرها} هایپرفروت زعفران اصلی و راههای شناخت و خرید زعفران اینترنتی ضایعات آهن COVID-19 جاز موزیک پلیمر خرید کارتن اسباب کشی